سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 

سلام..

موقعی که خواستی از کسی جدا شی یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدافظ....شاید طرف مقابل ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از این است که منتظر بمونه..

اون نگفت واسه همیشه خداحافظ گفت دیگه من و نمیخواد و دوسم نداره و حاضر نیست دیگه اسممو بیاره ..

حتی من نتونستم خداحافظی کنم باهاش ..

حالا منتظرم که برگرده ... نمیدونم یه حسی میگه بر میگرده ..

مثل همون حسی که اون شب تو قطار،شب برگشتمون به تهران اومد سراغم که به پرستو و بهار و مرضیه و محدثه گفتم برسم تهران ایمان باهام تموم میکنه ..

آشفته بودم اون شب .. آهنگ گوش میدادمو بغض میکردمو گریه میکردم ..

دلم از کاراش گرفته بود .. دلم از اینکه باهام بد حرف میزد گرفته بود .. از این که وقتی مشهد بودم حتی 1 زنگ خشک و خال بهم نزد گرفته بود ..از اینکهه دوستامو میدیدم هر دقیقه bfهاشون زنگ میزدن و اس میدادن ..از همه چیز دلم گرفته بود .. خیلی ..

به امام رضا گفتم هر چی تو میدونیو خدامون ..اگه قسمته که هیچی اگه قسمت نیست تورو جون مادرت خانوم فاطمه صبرشو بهم بده...

حالا هم همه چیزو سپردم دست خدا ..

خـــــــــــــــــــــــدایـــــــــــــــــا هرچیز صلاحه...

 

 


 

اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:خدای مهربون، فکرای قشنگ وقلب کوچیک من?..دوست دارم

از هیاهوی واژه ها خسته ام
من سکوتم را
از اوراق سپید آموخته ام.
آیا سکوت
روشن ترین, واژه ها نیست؟
...همیشه در خلوت
مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ
خونسرد ترین, واژه ها نیست؟
تا چشم گشودم
از چشم زندگی افتادم.
شبی- شاید امشب-
زیر نور یک واژه خواهم نشست
و هم زمان
پایان آخرین برگ خاطراتم
خواهم نوشت:
پایان?

9/12/89                           23:35




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 اسفند 9 :: 11:35 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز شد 1 ماه و 1 روز ..

کی باورش میشد ایمـــــــــــــــــــــــــــــان 1ماه از من جدا بمونه ..

خیلی خستم ..

داغونم ..

دیگه نمیدونم چهجوری بنویسم که خدا بخونه و ...

این همه نوشتم ..1 ماه نوشتم ..

1ماه از خـــــــدا خواستم که برگرده .. گفتم که اشتباه کردم و ...

ولی نیومد..

 



 

خیلی ها میگن دوری و دوستی ، ولی من میگم سخته زنده بودن وقتی دوری و نیستی !?

 

8/12/89                                      20:42




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 اسفند 8 :: 8:42 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

دوباره دیدمش ..

این دیدنها بیشتر داغونم میکنه .. ولی خوب دوست دارم ببینمش ..

کاش دلش مثل دل من بود .. زود می بخشید ..

ولی نمی بخشه .. نمیدونم دیگه چیکار کنم ..

حسم میگه یکی دیگه اومده تو زندگیش که نمیخواد منو ببخشه..

نمیدونم ..نمیدونم..

خدا میدونه

 


 

کی میتونه بعد تو محرم راز من بشه؟            

 کی میتونه بعد تو همه نیاز من بشه ؟

کی جاتو میگیره و درد دلامو گوش میده؟  

کی دیوونه کردن و مثل چشات خوب بلده؟

بعضی وقتا میامو یواشکی میبینمت.

وقتی که غنچه بودی خودم باید میچیدمت.

کی بجای من برات شبا لالایی میخونه.

شنیدم اون غریبه قدر تورو نمیدونه.

غریبه تورو خدا عشقمو اذیت نکنی؟

قول مردونه بده ،بهش خیانت نکنی!

قول بده چشای اون هیچ موقع اشک و نبینه.

قول بده که هیچ شبی چشم انتظارت نشینه.

غریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبه..

بگو که عاشقشی همیشه اونو دوست داری.

حال که یار توا هیچی براش کم نذاری.

کی میتونه بعد تو محرم راز من بشه؟؟:(:(:(


DaRaM Az To MiNeViSaM FeKreT Az SaRaM NeMiRe , HaRja BaShi HaRja BaShaM HiChki JaTo NeMiGiRe ... :( ♥

7/12/89                             19:41




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 اسفند 7 :: 7:41 عصر :: توسط : I-MaD


 سلام..

چیزی نمیتونم بگم جز :


چه زود فراموش می شوم 

انگار سالهاست که من مرده ام 

اما هنوز ذهن زخمی ام 

یاد تو را نشانه می رود


6/12/89                                                 3:58




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 اسفند 6 :: 3:59 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

نمیدونم دیگه چی بنویسم ..

حالم روز به روز بدتر میشه ..

روز به روز بیشتر داره بهم ثابت میشه که تنهام گذاشته و دیگه نمیاد .. و من همچنان منتظر ..

خیلی داغونم ..

حس بدی دارم .. وقتی نیست انگار هیچ کسی و ندارم ...

حالم از خودم به هم میخوره ..

 


من اگر روح پریشان دارم/ من اگر غصه هزاران دارم /.گله از بازی دوران دارم./ دل گریان،لب خندان دارم/ .به تو و عشق تو ایمان دارم./در

غمستان نفسگیر، اگر نفسم میگیرد./ آرزو در دل من متولد نشده، می میرد./ یا اگر دست زمان درازای هر نفس جان مرا میگیرد دل

گریان/، لب خندان دارم./ به تو و عشق تو ایمان دارم./ من اگر پشت خودم پنهانم ./من اگر خسته ترین انسانم./ به وفای همه بی ایمانم

  دل گریان، لب خندان دارم/ به تو و عشق تو ایمان دارم./



 


 

برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!

  حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی ! دلتنگ کسی که دوستش داری...برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارش نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را بوییده باشی ! 

تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است ؟آن روز چقدر از هم دور شده باشیم ؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟

هنوز زود است ...برای تو که از حال دلم غافلی زود است ..نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم ...نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند ! و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود !این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم ...برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم ...وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند دیگر از تو خبری نمی گیرم شاید نشانی ام را گم کرده ای...گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند! کوچه ها را که نگو ...بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود ...تکان دستی ، سلامی...خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد !هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم ...نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند .هنوز هم انتظار را دوست دارم .هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد ...به دست هایی که توی هوا تکان می خورند و به بوسه هایی که میان دود ...گم می شوند ! خوش به حال قطارها همیشه می رسند ...اما من ...هیچ وقت نرسیدم ! هیچ وقت ...تمام زندگی ام فاصله بود ...

این نامه باشد برای روزی که یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد ...چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو، از مسافری که عمری عاشقت بود ...

 

 


6/12/89                                      00:47




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 اسفند 6 :: 12:47 صبح :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز دیدمش ..

جلوی مغازش .. من و  ندید .. ولی من دیدمش ..

با دیدنش کلی شاد شدم ..یه ذوقی اومد تو وجودم .. هم آروم شدم هم نگران ..

حس نکردم که تنهام گذاشته .. حس کردم باهامه ..

پر از انرژی شدم وقتی دیدمش .. اما بعد چند ساعت که گذشت .. دوباره دلم گرفت ..

آخه نمیتونم واقعیت و باور کنم ..دلم میخواست اون لحظه میرفتم سمتش ،ولی ..

کاش میفهمید تو دلم چی میگذره ..

کاش میفهمید یه دل بی قرارشه ..

نمیتونم به دلم بفهمونم که نیست .. با اینکه این همه من و از خودش دور کرده ولی من بیشتر از قبل دوسش دارم ..

با اینکه گفته دیگه نمیخوامت .. ولی باز نمیدونم برمیگرده یا دیگه برنمیگرده ..

هر روز لحظه شماری میکنم که شنبه با چهار شنبه بشه که از جلوی مغازش ردشمو ببینمش..

هر روزو هر ثانیه بهش فکر میکنم.. 1لحظه هم از فکرش بیرون نمیام..

بد تنهام گذاشت .. اصلا باورم نداشت ..

یعنی اون درموردم چه فکری میکنه.. یعنی اصلا دلش واسم تنگ نشده .. یعنی نبودم اصلا هیچ فرقی واسش نمیکنه ؟؟

من که دارم دیوونه میشم ..

عذاب میکشم ..

خسته ام از نبودش ..

خدایا کمک کن ..

 

3/12/89                         23:43




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 اسفند 3 :: 11:43 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

سری پیشی که تنهام گذاشت بعد 23 روز برگشت ولی این دفعه ...

یعنی دیگه نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باور نمیکنم ! نمیتونم باور کنم ..

نمیدونم اگه یه روز این وب و ببینه چه فکری درموردم کنه ..!!!

امید وارم فکر نکنه که اینا همش تظاهره.. که نیست ..

همه ی این وبلاگ و تو تنهایی خودم نوشتم ..  همه ی نوشته هاشو با بغض و گریه نوشتم ..

ننوشتم که دیگران بخونن ...نوشتم که آروم شم .. که اگه یه روزی دیگه ننوشتمو خوندم ..ببینم چه بلایی سرم اومد.. چه خاطرات تلخی داشتم ..

که تجربه شه واسم که دیگه اشتباه نکنم ..

و اینکه دوسم نداشت ...

وقتی تمام اس ام اس هایی که بهم داده بود و 2باره میخونم .. وقتی دوست دارمو عاشقتم و میخوامت و تو اس ام اس هاش میبینم ..

بغض خفم میکنه ..دیوونه میشم .. اینی که دم از عاشقی میزد اینطوری کم بیاره و بره ..

فرق من با اون این بود که من به حقیقت میگفتم دوست دارم و اون به عادت میگفت ..

نمیدونم شاید اینطوری که فکر میکنم نباشه .. ولی اینطوری نشون داد ..

سرم و قلبم از درد دارن منفجر میشن ..

خــــــــــــدایـــــــــــا کـــــــــمــک


2/12/89                       3:53

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 اسفند 2 :: 3:54 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

فردا عیده و من هیچ عیدی از هیچ کس نگرفتم.. حتی هیچ کس بهم تبریک هم نگفته ... حتی کسی که زندگیم بودو هست ..

دوست داشتم خدا یه عیدی بهم میداد ..یعنی همونیو که منتظرشمو میداد ..

کاش هیچ کس طعم انتظارو نچشه . . .

کاش هیچ کس دیوونه ی کسی نشه ..

کاش دوست داشتنی نبود..

خـــدایا میدونم ازم رو برگردوندی .. میدونم زیاد اشتباه کردمو همش به غلط کردن افتادم و همش 1 فرصت خواستم ازت و یه اشتباه دیگه کردم ..

ولی اگه اشتباهمو ببخشی و 1 فرصت بدی جبران میکنم ..

جبران همه چیز ..

خـــــــــــــدایا کمکم کن ... خواهش میکنم ...


1/12/89                     19:09




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 اسفند 1 :: 7:9 عصر :: توسط : I-MaD
<   1   2   
درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 96063