سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 

سلام..

امروز بعد 3 سال طعم نبودشو .. تنهاییمو .. دل تنگیه واقعی و حس کردم ..

از روزای قبل بیشتر دلم گرفته .. کل امروز بغض تو گلوم بود .. اما خودمو خوب جلوه میدادم که کسی نفهمه .. که همه فکر کنن قویم ..

که دارم فراموش میکنم ..که همه فکر کنن دیگه به نبودش عادت کردم.. ولی اینطوری نیستم .. بد دارم میشکنم .. دارم میسوزم ..

همه میگن ولش کن این نشد یکی دیگه .. من حالم از این حرف به هم میخوره .. دلم نمیتونه کسیو که این همه مدت باهاش بوده 3 سال کم نیست،فراموش کنه .. جدا از این ،دلم نمیتونه کسیو که دوسش داره ول کنه  ..

دارم غصه ی روزای رفت رو میخورم .. هنوز باورم نشده که نیست .. حس میکنم پیشم و باهامه ..

باورم نشده اون حرفایی که از خودش شنیدم و تو اس ام اس هاش خوندم و اون گفته باشه ..با اینکه واقعیت یه چیز دیگست..

هر روز واسه دلم یه بهونه میارم که برمیگرده .. انقدر خیال پردازی میکنم و داستان میسازم واسش ولی آخرش بازم میخورم به بن بست.. و باز میگم به خودم که (( یعنی دیگه بر نمی گرده؟)) .. با این فکر هزار بار میمیرم واسه اینکه خودمو آروم کنم تو جواب به خودم میگم ((نه بر میگرده این فکرا چیه میکنی و مگه میشه برنگرده و ...)) داغون تر میشم ..

وقتی شنبه ها میاد و هفته ها میگذره دعا دعا میکنم زمان وایسه ، نگذره ، که بشه جبران کنم، همه چیزو ، ولی...

حالم از روزای شنبه به هم میخوره .. یاد اون روز کزایی می افتم ..

دیگه حال و حوصله ی درس و تفریح و زندگی کردن و حتی خودم و هم ندارم ..  بیرون میرم الکی نیشم تا بنا گوش بازه که دوستام و ناراحت نکنم ولی کلی غصه تو دلم ..تو خونه هم واسه اینکه کسی چیزی نفهمه بازم خودمو خوب نشون میدم ..

وقتی تنهام گریه میکنم ،غصه میخورم،داغون میشم،میشکنم و مرحمم میشه این وبلاگ تا حرفای دلم و بنویسم و یه کم آروم شم ..

آرزو می کنم ((. . .))

مثل همیشه ایمانم دوست دارم خیـــــــــــــــــلی

خدایا کمک کن.

 

30/11/89                                  19:15




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 بهمن 30 :: 7:15 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز شد 2 هفته و 6 روز..

فردا میشه3 هفته..

دلم گرفته..

وقتی که با هم بودیم ...

وقتی سرکار بود همش خدا خدا می کردم که شب شه بیادو بهش زنگ بزنم یا اس ام اس بدم ..

وقتی میگفت کارش تموم شده ، یه نفس راحت میکشیدم که دیگه میتونم باهاش حرف بزنم ..

وقتی بعد چند وقت میدیدمش از خوشحالی کارایی که میخواستم انجام بدمو یادم میرفت ..حتی یه بار سر تولدش کادوشو یادم رفت ببرم براش ;)

وقتی باهاش بودم یه آرامشی داشتم که همه چیز یادم میرفت .. خودمو واسش لوس میکردم که نازمو بکشه.. ولی ایکاش این کارارو نمیکردم .. با این کارای من از من واسه خودش هیولا ساخت ..

وقتی دعوامون میشد دوست داشتم بمیرم ولی نبینم ناراحته ..

ببخشید،اشتباه کردم،غلط کردم و... گفتن اینا واسه ی من آسون بود ..چون همه ی غرورمو شکسته بودم واسش .. نمیگم اون نمیگفت ولی کمتر ..غرورش باعث خیلی کارا میشد ..

حرف نمیزدم که  بیشتر عصبی نشه که به سرش نزنه یه موقع بره ..

گریه میکردم که کوتاه بیاد ..

ولی این آخریا دیگه گریه هامو باور نداشت..

وقتی خوشحال بود همه کار میکرد واسم ..هر چیزی میگفتم گوش میکرد ..

نبودش عذابم میده..

منتظرم که برگــــــــــرده...

خـــــــــدایــــــــــــا:(


29/11/89                     12:45




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 29 :: 12:45 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

هیچ کس درد دل منو نمیفهمه :(

هیچ کس از غم دلم خبر نداره...

هیچ کس نمیدونه هنوز خودمو مقصر میدونم.. 

هیچ کس نمیدونه منتظرشم ...

هر لحظه خودمو باهاش میبینم ، نه جدا،ولی خوب واقعیت یه چیز دیگست ...

یکی از دوستام گفت قسمتو ما با کارامون میسازیم.. الکی کارای بدمونو تقصیر خدا نندازیم.. این حرف خیلی به دلم نشست .. با همه ی غصه هاایی که توش مخفی شده..

دلم هم از این حرف گرفت هم یه جورایی آرومم کرد...

دلم گرفت از اشتباهی که کردم..که باعث شدم همه چیزم ازم جدا شه..

آروم شدم چون دیگه خسته شدم انقدر به خودم گفتم کار قسمت بود..

حالا  با اینکه خیلی سخته باورش ولی میتونم بگم دوسم نداشت ، حتی به اندازه ی یه بخشش ..

یه جا خوندم که میگفت :اگه کسی نبخشیدت فکر نکن اشکال از بزرگی گناه تو بوده...بدون از کوچیک دل اون که نتونسته گناه تورو ببخشه..

دوست داشتم تو این وبلاگ از شادی هام و خوشی هام با اون بنویسم ولی خوب نشد .. ولی ای کاش مـــــــــــــــیـــــــــــشــــــــــــــــــد..

خسته ام از این زندگی ...حالم از زندگیم به هم میخوره ... حتی از خودم ..

خدایا محتاجتم :(:(:(:(

 

28/11/89            00:58




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 89 بهمن 28 :: 12:59 صبح :: توسط : I-MaD

http://www.thesugarband.co.uk/j0440294.jpg

دیروز ولنتاین بود .. من بدون اون کسی بودم که 3 سال واسه داشتنش از همه چیزم گذشتم ...

دیروز روز عشق بودو من جدا از عشقم بودم ...

تو خونه بودمو زار میزدم از نبودش ..

پیش خدا شکایت میکردم..

که چرا رفت؟؟..

تنهایی بد دردیه .. نبود اون کسی که دوسش داری ..

امید وارم هیچ کس تنها نشه حتی . . .

با همه اینا ولنتاینت مبارک عشق من .. هر جا با هرکی هستی خوش باشی ..::x:x:x:x

http://www.madebyrebecca.com/CandyPress/ProdImages/Valentine_Bear=SKU_816023Large.jpg


26/11/89                23:25




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 بهمن 26 :: 11:25 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

شد 17 روز..

دیگه روز شماری واسه برگشتش فایده نداره..چون دیگه بر نمیگرده :(:(:(

دلم خیلی گرفته .. بیشتر از قبل .. هی نشون میدم خوبم، خوشحالم ولی تو خودم خیلی داغونم ..

خیی شکستم .. خیلی بیقرارم..

به همه میگم دیگه نمیخوام برگرده ولی تو دلم همه چیز برعکسه..

میدونم اگه یه روز ببینمش یا اگه یه روز صداشو بشنوم بیشتر از الان بیقرارش میشم ..

یکی از دوستام قبل این ماجرا میگفت اون که انقدر اذیتت میکنه بجای اینکه ازش زده بشی بیشتر عاشقش میشی؟

یکی دیگه از دوستام میگفت خیلی احمقی، اون که اینقدر تورو از خودش رونده بازم عاشقشی!

بعد اون منو عشقمو دوست داشتنمو باور نداشت ..

میدونم زده شده بود ..میدونم خسته بود .. طاقت موندن نداشت ..

دل من هر روز بیشتر وابسته و عاشق میشد .. وقتی باهاش حرف میزدم یا میدیدمش جون میگرفتم ..

نمیدونم اون تو دلش چی میگذشتو چی میگذره ..

همه گفتن صبر کن ..فرصت بده بهش .. ولی نشد ، بر نگشت ...

شاید به قول همه مصلحت همین بوده ...

اااااااااا ه ه ه ه ه ه ... گوشم پر از این حرفا ..

امشب بغض تو گلوم نمی ترکه ... سرم درد میکنه ...

دعا کنین تحمل کنم .. بتونم طاقت بیارم ..خیلی سخته دارم زجر میکشم.. هیچکس نمیفهمه ..

 ای کاش میشد این وب و میخوند .. ای کــــــــــــــــــــــاش

اون هیچ وقت این وب و نمیخونه و حرفای دلمو نمیدونه ..

خـــــــــــــــدایا حالا که ازم گرفتیش لااقل تحملشو بده ..

 

26/11/89                           23:05

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 بهمن 26 :: 11:6 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

16 روز که ازش جدام... 16 روز که رفته و هیچ سراغی ازم نگرفته ...

دیروز که بهش اس ام اس دادم جواب نداد ..

به دوستم گفتم ،وقتی دید داغونم بهش اس ام اس داد ..

:گفت اگه دیگه نمیخوایش بگو بهش که نمیخوامت.. مرد باشو بیشتر از این نذار منتظر بمونه..

جواب منو نداد ولی جواب دوستمو داد .. گفت بهش بگو نمیخوامش و دیگه نمیخوام اسمشو بیارم .بگو خواهشا دیگه بهم اس ام اس نده .. گفت دیگه حوصله ی دخترای موزی و نداره...

وقتی شنیدم حرفاشو ... دنیا رو سرم خراب شد .. اون یکم امیدی که داشتم هم نا امید شد ..

بغضه تو گلوم داشت خفم میکرد ... امونم ندادو ترکید ...

یاد حرفاش می افتم ..یاد محبتایی که بهش کردم ... یاد مهربونیایی که کرده بود ... یاد التماسایی که بهش میکردم .. یاد زجرایی که بعد هر دعوا میکشیدم...یاد تموم کارای خوب و بدی که واسم کرد و واسش کردم ...

ولی ته اینا بازم نفهمیدم که چرا تنهام گذاشت ..

اون که همیشه میگفت دوسم داره ..میگفت عاشقمه ... چرا ازم واسه خودش هیولا ساخت؟؟

همیشه اونی که عاشقتره داغون میشه ...

عشق من پاک بود...با تمام وجود مبخواستمش... جوری که تو خیابون که میرفتم به هیچ پسری نگاه نمیکردم.. به هیچ کس جز اون فکر نمیکردم .. اما اون گفت حوصله ی دخترای موزی و نداره ..

عشقمو باور نکرد..خودمو باور نکرد ..

من احساسمو ..آبرومو .. عشقمو .. قلبمو .. زندگیمو گذاشتم زیر پاش ... ولی پاشو گذاشت روشو لهم کرد..خوردم کرد ..

نمک نشناسی کرد..نمک خوردو نمکدون شیکست ووو رفـــــــــــــــــــــت

همه دوستام وقتی امروز اشکامو دیدن داشتن دیوونه میشدن..اون قلبش از چیه ؟؟ سنگ بود تاحالا آب شده بود ..

میخواد مجبورم کنه فراموشش کنم .. منم تظاهر میکنم که فراموش شده اما اینو همه و خودش میدونن هیچ وقت فراموش نمیشه ...

خیلی شکستم ... داغون تر از همیشم ...

دیگه نمیخواست باشه و بهونه آورد و رفت ... این نامـــــــــــــــــــــــــــــــردیـــــــــــــــــــــــه... مگه من جز دوست داشتن چه کاره دیگه ای کرده بودم؟؟

حتما جرمم دوست داشتن بــــــــــود..

خسته ام .. خسته ... خیــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــی خسته ام

 

25/11/89                  18:06




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 بهمن 25 :: 6:7 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

15 روز

تاحالا 15 روز حس تنهایی اومده سراغت ..

تا حالا 15 شب با گریه خوابیدی و صبح با بغض پا شدی ..

تاحالا 15 روز منتظر کسی موندی که میدونی هیچ وقت نمیاد ..

تا حالا شده هر دقیقه تو خودت بشکنی ولی دم نزنی .. حرف نزنی ...

تا حالا شده انقدر خودتو شاد نشون بدی که اطرافیانت بگن امروز خیلی خوشحالی درحالی که تو دلت یه چیز دیگه ای میگذره؟؟ و وقتی کسی کوچکترین حرفی میزنه(به شوخی) بغض تو گلوت و اشک تو چشات جمع بشه..

تا حالا شده تو یه جمعی حضور فیزیکی داشته باشی اما تمام فکرو ذهنو حواست پیش یکی دیگه باشه.؟

امروز 3 بار اس ام اس دادم بهش...جواب نداد...

میترسم زنگ بزنم ...

میترسم جواب نده ..یا اینکه بد حرف بزنه .. یا خیلی چیزای دیگه ...

انقدر تو دلم غصه دارم... یه غصه ی بزگ ...

که نمیدونم کی حل میشه ...

بعد از 15 روز هم جوابمو نمیده ... یعنی بازم باید امید داشته باشم که بر میگرده یا اینکه بمیـــــــــرم؟

قلبم داره از جا درمیاد ...

خــــــــــــــــــدایـــــــــا به امیــــــــــــــد تــــــــــــــو

24/11/89             7:23




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 بهمن 24 :: 7:24 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

شد 2 هفته ..

من اصلا باورم نمیشه ...

یعنی تو این 2 هفته چیکار میکنه..منوفراموش کرده یا به فکرم؟

آخه چرا برنمیگرده؟

دوسش دارم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی

خدایا محتاجم به کمکت:(:(


23/11/89               15:28




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 بهمن 23 :: 3:28 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

امروز شد 13 روز... دیروز خونه نبود ... واسه همین پست نذاشتم...

سوالهای زیادی تو سرمه ... هیچکی هم واسه این سوالا جواب نداره...

دلم خیلی گرفته ... پارسال همین موقع همین ساعت باهم بودیم...تو پارک جلوی خونشون .:(:(

امسال من تو خونه نشستم و از اون هم هیچ خبری ندارم که چیکار میکنه ، کجاست...

نمیدونم چرا بر نمیگرده! نمیدونم ... نمیدونم ....

خـــــــــــــــــــــدایــــــــــــا

 

 


 

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! ,

اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! ,

اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خورد نشی ؛ بدون تنها محرمت "خدا" بوده ! ,

حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفت کرده ؛ شک نکن تنها مرهمت "خداست" که ؛ از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آوورده

 

        13:26                              22/11/89




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 22 :: 1:27 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

11 روز

خسته ام ... خسته...

کل امروز تو فکر بودم ... عصابم خورد بود ... داغونم ...

دلم خیلی خستست...

امروز اصلا آروم نبودم... خیلی بیقرار بودم..

تو این چند وقت چشام دراومد انقدر به گوشیم نگاه کردم...

چرا آخه زنگ نمیزنه؟ مگه نمیگفت دوسم داره؟

تنهایی خیلی سختــــــــــــــــــــــه ... غصه ، قلبتو از جا میکنــــــــــــــــــــه ... وقتی اون نیــــــــست نمیخوای دنیا باشـــــــــــــــه ... دیگه حاضر نمیشی به کسی نگاه کنی حتی یه نظر..

قلبم داره منفجر میشه ...

انتظــــــــــــــــار واقعا سخته ... هر لحظه منتظری زنگ بزنه ... هر لحظه منتظری ازش یه خبری بشنوی...

تو داستانه ما انگار فقط من عاشق بودم ... انگار فقط من زندگیمو دارم میدمو دادم ... انگار فقط من از همه چیز گذشتم ...

یعنی وافعا میتونه طاقت بیاره؟؟؟؟؟

از بهار  میپرسم اگه نیاد من چیکار کنم؟ اونم نمیدونه چی جوابمو بده :(

دارم عذاب میکشم..

خـــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــــــا :(:(


20/11/89                  21:03




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : چهارشنبه 89 بهمن 20 :: 9:3 عصر :: توسط : I-MaD
1   2   >   
درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 91766