سلام..
روزها و ساعت ها و دقیقه و ثانیه ها میگذرند ولی دریغ از یک خبر ..
دلم بیشتر از گذشته گرفته ..
دوست داشتم الان که نزدیک عیده باهام بود ..
امسال عید پیش هم نیستیم ..شاید عید های دیگه هم باهم نباشیم ..
خسته ام ..
با اینکه میدونم دیگه برنمیگرده.. ولی منتظرشم ..
خیلی احمقانست نه؟
?قلمم حوصله ی شنیدن
و دستانم یارای نوشتن
ندارند
چقدر خسته است قلبم
از تپیدن
فراموشم می کنی به سرعت رفتن، سراغم نمی گیری تا لحظه بودن، مرا بی احساس پنداشتی، ندانستی سراسر احساسم
12/12/89 13:29
موضوع مطلب :