سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 

سلام..

16 روز که ازش جدام... 16 روز که رفته و هیچ سراغی ازم نگرفته ...

دیروز که بهش اس ام اس دادم جواب نداد ..

به دوستم گفتم ،وقتی دید داغونم بهش اس ام اس داد ..

:گفت اگه دیگه نمیخوایش بگو بهش که نمیخوامت.. مرد باشو بیشتر از این نذار منتظر بمونه..

جواب منو نداد ولی جواب دوستمو داد .. گفت بهش بگو نمیخوامش و دیگه نمیخوام اسمشو بیارم .بگو خواهشا دیگه بهم اس ام اس نده .. گفت دیگه حوصله ی دخترای موزی و نداره...

وقتی شنیدم حرفاشو ... دنیا رو سرم خراب شد .. اون یکم امیدی که داشتم هم نا امید شد ..

بغضه تو گلوم داشت خفم میکرد ... امونم ندادو ترکید ...

یاد حرفاش می افتم ..یاد محبتایی که بهش کردم ... یاد مهربونیایی که کرده بود ... یاد التماسایی که بهش میکردم .. یاد زجرایی که بعد هر دعوا میکشیدم...یاد تموم کارای خوب و بدی که واسم کرد و واسش کردم ...

ولی ته اینا بازم نفهمیدم که چرا تنهام گذاشت ..

اون که همیشه میگفت دوسم داره ..میگفت عاشقمه ... چرا ازم واسه خودش هیولا ساخت؟؟

همیشه اونی که عاشقتره داغون میشه ...

عشق من پاک بود...با تمام وجود مبخواستمش... جوری که تو خیابون که میرفتم به هیچ پسری نگاه نمیکردم.. به هیچ کس جز اون فکر نمیکردم .. اما اون گفت حوصله ی دخترای موزی و نداره ..

عشقمو باور نکرد..خودمو باور نکرد ..

من احساسمو ..آبرومو .. عشقمو .. قلبمو .. زندگیمو گذاشتم زیر پاش ... ولی پاشو گذاشت روشو لهم کرد..خوردم کرد ..

نمک نشناسی کرد..نمک خوردو نمکدون شیکست ووو رفـــــــــــــــــــــت

همه دوستام وقتی امروز اشکامو دیدن داشتن دیوونه میشدن..اون قلبش از چیه ؟؟ سنگ بود تاحالا آب شده بود ..

میخواد مجبورم کنه فراموشش کنم .. منم تظاهر میکنم که فراموش شده اما اینو همه و خودش میدونن هیچ وقت فراموش نمیشه ...

خیلی شکستم ... داغون تر از همیشم ...

دیگه نمیخواست باشه و بهونه آورد و رفت ... این نامـــــــــــــــــــــــــــــــردیـــــــــــــــــــــــه... مگه من جز دوست داشتن چه کاره دیگه ای کرده بودم؟؟

حتما جرمم دوست داشتن بــــــــــود..

خسته ام .. خسته ... خیــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــی خسته ام

 

25/11/89                  18:06




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 بهمن 25 :: 6:7 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

15 روز

تاحالا 15 روز حس تنهایی اومده سراغت ..

تا حالا 15 شب با گریه خوابیدی و صبح با بغض پا شدی ..

تاحالا 15 روز منتظر کسی موندی که میدونی هیچ وقت نمیاد ..

تا حالا شده هر دقیقه تو خودت بشکنی ولی دم نزنی .. حرف نزنی ...

تا حالا شده انقدر خودتو شاد نشون بدی که اطرافیانت بگن امروز خیلی خوشحالی درحالی که تو دلت یه چیز دیگه ای میگذره؟؟ و وقتی کسی کوچکترین حرفی میزنه(به شوخی) بغض تو گلوت و اشک تو چشات جمع بشه..

تا حالا شده تو یه جمعی حضور فیزیکی داشته باشی اما تمام فکرو ذهنو حواست پیش یکی دیگه باشه.؟

امروز 3 بار اس ام اس دادم بهش...جواب نداد...

میترسم زنگ بزنم ...

میترسم جواب نده ..یا اینکه بد حرف بزنه .. یا خیلی چیزای دیگه ...

انقدر تو دلم غصه دارم... یه غصه ی بزگ ...

که نمیدونم کی حل میشه ...

بعد از 15 روز هم جوابمو نمیده ... یعنی بازم باید امید داشته باشم که بر میگرده یا اینکه بمیـــــــــرم؟

قلبم داره از جا درمیاد ...

خــــــــــــــــــدایـــــــــا به امیــــــــــــــد تــــــــــــــو

24/11/89             7:23




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 بهمن 24 :: 7:24 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

شد 2 هفته ..

من اصلا باورم نمیشه ...

یعنی تو این 2 هفته چیکار میکنه..منوفراموش کرده یا به فکرم؟

آخه چرا برنمیگرده؟

دوسش دارم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی

خدایا محتاجم به کمکت:(:(


23/11/89               15:28




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 بهمن 23 :: 3:28 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

امروز شد 13 روز... دیروز خونه نبود ... واسه همین پست نذاشتم...

سوالهای زیادی تو سرمه ... هیچکی هم واسه این سوالا جواب نداره...

دلم خیلی گرفته ... پارسال همین موقع همین ساعت باهم بودیم...تو پارک جلوی خونشون .:(:(

امسال من تو خونه نشستم و از اون هم هیچ خبری ندارم که چیکار میکنه ، کجاست...

نمیدونم چرا بر نمیگرده! نمیدونم ... نمیدونم ....

خـــــــــــــــــــــدایــــــــــــا

 

 


 

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! ,

اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! ,

اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خورد نشی ؛ بدون تنها محرمت "خدا" بوده ! ,

حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفت کرده ؛ شک نکن تنها مرهمت "خداست" که ؛ از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آوورده

 

        13:26                              22/11/89




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 22 :: 1:27 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

11 روز

خسته ام ... خسته...

کل امروز تو فکر بودم ... عصابم خورد بود ... داغونم ...

دلم خیلی خستست...

امروز اصلا آروم نبودم... خیلی بیقرار بودم..

تو این چند وقت چشام دراومد انقدر به گوشیم نگاه کردم...

چرا آخه زنگ نمیزنه؟ مگه نمیگفت دوسم داره؟

تنهایی خیلی سختــــــــــــــــــــــه ... غصه ، قلبتو از جا میکنــــــــــــــــــــه ... وقتی اون نیــــــــست نمیخوای دنیا باشـــــــــــــــه ... دیگه حاضر نمیشی به کسی نگاه کنی حتی یه نظر..

قلبم داره منفجر میشه ...

انتظــــــــــــــــار واقعا سخته ... هر لحظه منتظری زنگ بزنه ... هر لحظه منتظری ازش یه خبری بشنوی...

تو داستانه ما انگار فقط من عاشق بودم ... انگار فقط من زندگیمو دارم میدمو دادم ... انگار فقط من از همه چیز گذشتم ...

یعنی وافعا میتونه طاقت بیاره؟؟؟؟؟

از بهار  میپرسم اگه نیاد من چیکار کنم؟ اونم نمیدونه چی جوابمو بده :(

دارم عذاب میکشم..

خـــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــــــا :(:(


20/11/89                  21:03




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : چهارشنبه 89 بهمن 20 :: 9:3 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

دیروز ADSL کار نمیکرد نشد پست بزارم

ولی امروز شد 10 روز..

باورم نمیشه که اون تونسته اینهمه مدت بدون من با خودش کنار بیاد .. نمیدونم شاید فرصت میخواد ... شاید چند وقت دیگه برگرده..

دوشب که آرومم ... چون زنگ زدم بهش از باجه ... صداشو شنیدم ... دل حرف زدن نداشتم ... نمیتونستم چیزی بگم ... ولی خیلی خوشحال شدم..

میترسیدم اگه حرف بزنم گوشیو روم قطع کنه یا اینکه چیزی بگه که دلم نمیخواد بشنوم..

من حرف زیاد دارم واسه گفتن ... ولی میترسم که گوش نده .. میترسم وضع از اینی که هست بدترشه..

میترسم از همه چیز...

خیلی دوست داشتم الان باحاش حرف میزدم...

دیروز داداششو دیدم ... از من پرسید از ایمان چه خبر گفتم نمیدونم..

من گفتم حالش خوبه؟ چیکار میکنه؟ گفت خوبه .. هست..

گفتم کی از سر کار میاد ؟ گفت 8

با این که این دو شب آرومم ولی دلم خیـــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــی واسش تنگ شده...

کاش برگرده .. که جبران کنم ...

یعنی برمیگرده؟ یعنی دوباره میاد پیشم بمونه؟

خیلی کلافم...:(:(:(

خـــــــــــــــدایا


19/11/89              21:49




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 بهمن 19 :: 9:49 عصر :: توسط : I-MaD

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند


ستایش کردم ، گفتند خرافات است


عاشق شدم ، گفتند دروغ است


گریستم ، گفتند بهانه است


خندیدم ، گفتند دیوانه است


دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !


دکتر علی شریعتی

 


 

نده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت

 


 

زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه

زیست و آزادانه مرد.

 


 

انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است

چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد

 


 

خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت

 


تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق

 

 میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی انرا میپذیرد

 


 

خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را  که: میخواهند باشم نکند

 


 

زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر

 علی شریعتی پرسید :


به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟


دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهد لباسی

 بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او

 خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست"

 


 

انسان به اندازه ای که به مرحله

انسان بودن نزدیک می شود ،احساس تنهایی بیشتری

می کند"

 


 

انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است

 


خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و

 

 آن هم خدای است که من دارم و تو نداری

 


هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم

 

ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم

 


انسان بزرگی بود...کاش تو دنیـــــــــا از ایــــن مـــــرد ها زیـــــــــاد بـــــــــود

 

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 بهمن 17 :: 11:9 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

وقتی 8 روز کسیوو که دوستش داری نبینیو باهاش حرف نزنیو هیچ خبری ازش نداشته باشی چه حالی پیدا میکنی؟؟

دیوونه نمیشی ..؟

خسته نمیشی..؟

نمی خوای باشه؟

من میخوام و نیـــــســـت...

هرشب بد تر از دیشب ... از نبودش دلم داره میترکه... خسته ام از نبودش ...

وقتی بـــــود پشتم گرم بــود ، حالا دیگه هیچ پشت گرمی ندارم ..

غیر از اون نمیتونم به کسی اعتماد کنم..دیگه کسی نیست بهش تکیه کنم..دردو دل کنم ..

نمیدونم ..ولی یه چیزی هست ته دلم میگه برمیگره ... میگه فرصت میخواد ... صبر کن ...

الان دارم صبر میکنم ... ولی اگه نیاد چیکار کنم؟؟:((:((:((

تا دیروز نشون میدادم که دارم داغون میشم...ولی الان از تو دارم خورد میشم،آب میشم،کباب میشم،داغــــــــــــــــــــون میشم...

الان دوست دارم قلبمو از سیـــنم بکشم بیروون ... طاقتش داره تموم میشه...

مگه دل من چقدر بزرگه که بتونه تحمل کنه ...

نمیتونم .... نمیتونم ...

دارم دیــــــــــــــــــوونـــــــــــــــــــه میشم ...

خـــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــا..


17/11/89                  22:24





موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 بهمن 17 :: 10:25 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

با امروز شد 1 هفته:(:(

1هتفست هیچ خبری ازش نیست..

1هفتست صداشو نشنیدم...

واقعا دارم دق میام ..:((

1هفتست دارم به دلم میگم برمیگرده..برمیگرده..

تو این 1هفته خیلی خسته شدم...نمیدونم بقیهشو چجوری باید تحمل کنم..

دلـــــــــــــــــــــــم خیــــــــــــــلــــــــــــی گرفته... تو گلوم بغض دارم..

نمیدونم گناهم چیه...!!!!

از همه چیز بریدم ... هیچ چیزی وقتی نباشه خوب نیست:(:(:(

امروز رفتم طرف مغازش..گفتم شاید بین راه دیدمش .. اما زهی خیال باطل..

هر حظه به گوشیم نگاه میکردم که شاید بهم  بزنگه :(

اما هیچی به هیچی...


خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشـــــــتـــی                                بی وفاشه اون کسی که دلتو واسش میذاشتی

خیلی سخته تو زمستون،غم بشـــــینه روی بــــــرفـــا                                میسوزونه گاهی قلبو زهر تلخ بعضــــــی حــرفــــا

خیلی سخته اون کسی که اومدو کردت دیــــــــوونــه                                حوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمیـــــــمونه

خیلی سخته اون که میگفت واسه ی چشات میمیره                                 بره و دیگه سراغی از تو و نگــــــــــات نگـــــــــیره

خیلی سخته واسه ی اون بشکنه همـــــه غـــــرورت                                 اما اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبـــــــــــورت


16/11/89                     19:9




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 بهمن 16 :: 7:9 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

روز 6

تو این 6 شب آروم و قرار ندارم..

خیلی کلافم..

هر شب خواب میبینم...کابوس میبینم...

هیچ کس حال دلمو نمیفهمه ...

خسته ام از همه چیز...

وقتی بود قدرشو ندونستم ... حالا که نیست دارم حسرت روزای رفت رو می خورم ..

همش تو فکرشم یه لحظه هم بیرون نمیام ...

قدم به قدم خاطراتش زنده میشه واسم ...

کاش برگرده و جبران کنم.. کاش ..کاش ..کاش...

دلم پر غصه ست ... حالا دیگه با گریه هم آروم نمیشم ...

ههههههههههههههههههههییییییییییییییییییییییی


15/11/89               1:17




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 15 :: 1:17 عصر :: توسط : I-MaD
<   <<   6   7   8   9   >   
درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 92502