سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 


 سلام..

چیزی نمیتونم بگم جز :


چه زود فراموش می شوم 

انگار سالهاست که من مرده ام 

اما هنوز ذهن زخمی ام 

یاد تو را نشانه می رود


6/12/89                                                 3:58




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 اسفند 6 :: 3:59 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

نمیدونم دیگه چی بنویسم ..

حالم روز به روز بدتر میشه ..

روز به روز بیشتر داره بهم ثابت میشه که تنهام گذاشته و دیگه نمیاد .. و من همچنان منتظر ..

خیلی داغونم ..

حس بدی دارم .. وقتی نیست انگار هیچ کسی و ندارم ...

حالم از خودم به هم میخوره ..

 


من اگر روح پریشان دارم/ من اگر غصه هزاران دارم /.گله از بازی دوران دارم./ دل گریان،لب خندان دارم/ .به تو و عشق تو ایمان دارم./در

غمستان نفسگیر، اگر نفسم میگیرد./ آرزو در دل من متولد نشده، می میرد./ یا اگر دست زمان درازای هر نفس جان مرا میگیرد دل

گریان/، لب خندان دارم./ به تو و عشق تو ایمان دارم./ من اگر پشت خودم پنهانم ./من اگر خسته ترین انسانم./ به وفای همه بی ایمانم

  دل گریان، لب خندان دارم/ به تو و عشق تو ایمان دارم./



 


 

برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!

  حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی ! دلتنگ کسی که دوستش داری...برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارش نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را بوییده باشی ! 

تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است ؟آن روز چقدر از هم دور شده باشیم ؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟

هنوز زود است ...برای تو که از حال دلم غافلی زود است ..نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم ...نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند ! و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود !این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم ...برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم ...وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند دیگر از تو خبری نمی گیرم شاید نشانی ام را گم کرده ای...گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند! کوچه ها را که نگو ...بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود ...تکان دستی ، سلامی...خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد !هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم ...نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند .هنوز هم انتظار را دوست دارم .هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد ...به دست هایی که توی هوا تکان می خورند و به بوسه هایی که میان دود ...گم می شوند ! خوش به حال قطارها همیشه می رسند ...اما من ...هیچ وقت نرسیدم ! هیچ وقت ...تمام زندگی ام فاصله بود ...

این نامه باشد برای روزی که یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد ...چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو، از مسافری که عمری عاشقت بود ...

 

 


6/12/89                                      00:47




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 اسفند 6 :: 12:47 صبح :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز دیدمش ..

جلوی مغازش .. من و  ندید .. ولی من دیدمش ..

با دیدنش کلی شاد شدم ..یه ذوقی اومد تو وجودم .. هم آروم شدم هم نگران ..

حس نکردم که تنهام گذاشته .. حس کردم باهامه ..

پر از انرژی شدم وقتی دیدمش .. اما بعد چند ساعت که گذشت .. دوباره دلم گرفت ..

آخه نمیتونم واقعیت و باور کنم ..دلم میخواست اون لحظه میرفتم سمتش ،ولی ..

کاش میفهمید تو دلم چی میگذره ..

کاش میفهمید یه دل بی قرارشه ..

نمیتونم به دلم بفهمونم که نیست .. با اینکه این همه من و از خودش دور کرده ولی من بیشتر از قبل دوسش دارم ..

با اینکه گفته دیگه نمیخوامت .. ولی باز نمیدونم برمیگرده یا دیگه برنمیگرده ..

هر روز لحظه شماری میکنم که شنبه با چهار شنبه بشه که از جلوی مغازش ردشمو ببینمش..

هر روزو هر ثانیه بهش فکر میکنم.. 1لحظه هم از فکرش بیرون نمیام..

بد تنهام گذاشت .. اصلا باورم نداشت ..

یعنی اون درموردم چه فکری میکنه.. یعنی اصلا دلش واسم تنگ نشده .. یعنی نبودم اصلا هیچ فرقی واسش نمیکنه ؟؟

من که دارم دیوونه میشم ..

عذاب میکشم ..

خسته ام از نبودش ..

خدایا کمک کن ..

 

3/12/89                         23:43




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 اسفند 3 :: 11:43 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

سری پیشی که تنهام گذاشت بعد 23 روز برگشت ولی این دفعه ...

یعنی دیگه نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باور نمیکنم ! نمیتونم باور کنم ..

نمیدونم اگه یه روز این وب و ببینه چه فکری درموردم کنه ..!!!

امید وارم فکر نکنه که اینا همش تظاهره.. که نیست ..

همه ی این وبلاگ و تو تنهایی خودم نوشتم ..  همه ی نوشته هاشو با بغض و گریه نوشتم ..

ننوشتم که دیگران بخونن ...نوشتم که آروم شم .. که اگه یه روزی دیگه ننوشتمو خوندم ..ببینم چه بلایی سرم اومد.. چه خاطرات تلخی داشتم ..

که تجربه شه واسم که دیگه اشتباه نکنم ..

و اینکه دوسم نداشت ...

وقتی تمام اس ام اس هایی که بهم داده بود و 2باره میخونم .. وقتی دوست دارمو عاشقتم و میخوامت و تو اس ام اس هاش میبینم ..

بغض خفم میکنه ..دیوونه میشم .. اینی که دم از عاشقی میزد اینطوری کم بیاره و بره ..

فرق من با اون این بود که من به حقیقت میگفتم دوست دارم و اون به عادت میگفت ..

نمیدونم شاید اینطوری که فکر میکنم نباشه .. ولی اینطوری نشون داد ..

سرم و قلبم از درد دارن منفجر میشن ..

خــــــــــــدایـــــــــــا کـــــــــمــک


2/12/89                       3:53

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 اسفند 2 :: 3:54 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

فردا عیده و من هیچ عیدی از هیچ کس نگرفتم.. حتی هیچ کس بهم تبریک هم نگفته ... حتی کسی که زندگیم بودو هست ..

دوست داشتم خدا یه عیدی بهم میداد ..یعنی همونیو که منتظرشمو میداد ..

کاش هیچ کس طعم انتظارو نچشه . . .

کاش هیچ کس دیوونه ی کسی نشه ..

کاش دوست داشتنی نبود..

خـــدایا میدونم ازم رو برگردوندی .. میدونم زیاد اشتباه کردمو همش به غلط کردن افتادم و همش 1 فرصت خواستم ازت و یه اشتباه دیگه کردم ..

ولی اگه اشتباهمو ببخشی و 1 فرصت بدی جبران میکنم ..

جبران همه چیز ..

خـــــــــــــدایا کمکم کن ... خواهش میکنم ...


1/12/89                     19:09




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89 اسفند 1 :: 7:9 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز بعد 3 سال طعم نبودشو .. تنهاییمو .. دل تنگیه واقعی و حس کردم ..

از روزای قبل بیشتر دلم گرفته .. کل امروز بغض تو گلوم بود .. اما خودمو خوب جلوه میدادم که کسی نفهمه .. که همه فکر کنن قویم ..

که دارم فراموش میکنم ..که همه فکر کنن دیگه به نبودش عادت کردم.. ولی اینطوری نیستم .. بد دارم میشکنم .. دارم میسوزم ..

همه میگن ولش کن این نشد یکی دیگه .. من حالم از این حرف به هم میخوره .. دلم نمیتونه کسیو که این همه مدت باهاش بوده 3 سال کم نیست،فراموش کنه .. جدا از این ،دلم نمیتونه کسیو که دوسش داره ول کنه  ..

دارم غصه ی روزای رفت رو میخورم .. هنوز باورم نشده که نیست .. حس میکنم پیشم و باهامه ..

باورم نشده اون حرفایی که از خودش شنیدم و تو اس ام اس هاش خوندم و اون گفته باشه ..با اینکه واقعیت یه چیز دیگست..

هر روز واسه دلم یه بهونه میارم که برمیگرده .. انقدر خیال پردازی میکنم و داستان میسازم واسش ولی آخرش بازم میخورم به بن بست.. و باز میگم به خودم که (( یعنی دیگه بر نمی گرده؟)) .. با این فکر هزار بار میمیرم واسه اینکه خودمو آروم کنم تو جواب به خودم میگم ((نه بر میگرده این فکرا چیه میکنی و مگه میشه برنگرده و ...)) داغون تر میشم ..

وقتی شنبه ها میاد و هفته ها میگذره دعا دعا میکنم زمان وایسه ، نگذره ، که بشه جبران کنم، همه چیزو ، ولی...

حالم از روزای شنبه به هم میخوره .. یاد اون روز کزایی می افتم ..

دیگه حال و حوصله ی درس و تفریح و زندگی کردن و حتی خودم و هم ندارم ..  بیرون میرم الکی نیشم تا بنا گوش بازه که دوستام و ناراحت نکنم ولی کلی غصه تو دلم ..تو خونه هم واسه اینکه کسی چیزی نفهمه بازم خودمو خوب نشون میدم ..

وقتی تنهام گریه میکنم ،غصه میخورم،داغون میشم،میشکنم و مرحمم میشه این وبلاگ تا حرفای دلم و بنویسم و یه کم آروم شم ..

آرزو می کنم ((. . .))

مثل همیشه ایمانم دوست دارم خیـــــــــــــــــلی

خدایا کمک کن.

 

30/11/89                                  19:15




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 89 بهمن 30 :: 7:15 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

امروز شد 2 هفته و 6 روز..

فردا میشه3 هفته..

دلم گرفته..

وقتی که با هم بودیم ...

وقتی سرکار بود همش خدا خدا می کردم که شب شه بیادو بهش زنگ بزنم یا اس ام اس بدم ..

وقتی میگفت کارش تموم شده ، یه نفس راحت میکشیدم که دیگه میتونم باهاش حرف بزنم ..

وقتی بعد چند وقت میدیدمش از خوشحالی کارایی که میخواستم انجام بدمو یادم میرفت ..حتی یه بار سر تولدش کادوشو یادم رفت ببرم براش ;)

وقتی باهاش بودم یه آرامشی داشتم که همه چیز یادم میرفت .. خودمو واسش لوس میکردم که نازمو بکشه.. ولی ایکاش این کارارو نمیکردم .. با این کارای من از من واسه خودش هیولا ساخت ..

وقتی دعوامون میشد دوست داشتم بمیرم ولی نبینم ناراحته ..

ببخشید،اشتباه کردم،غلط کردم و... گفتن اینا واسه ی من آسون بود ..چون همه ی غرورمو شکسته بودم واسش .. نمیگم اون نمیگفت ولی کمتر ..غرورش باعث خیلی کارا میشد ..

حرف نمیزدم که  بیشتر عصبی نشه که به سرش نزنه یه موقع بره ..

گریه میکردم که کوتاه بیاد ..

ولی این آخریا دیگه گریه هامو باور نداشت..

وقتی خوشحال بود همه کار میکرد واسم ..هر چیزی میگفتم گوش میکرد ..

نبودش عذابم میده..

منتظرم که برگــــــــــرده...

خـــــــــدایــــــــــــا:(


29/11/89                     12:45




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 29 :: 12:45 عصر :: توسط : I-MaD

سلام..

هیچ کس درد دل منو نمیفهمه :(

هیچ کس از غم دلم خبر نداره...

هیچ کس نمیدونه هنوز خودمو مقصر میدونم.. 

هیچ کس نمیدونه منتظرشم ...

هر لحظه خودمو باهاش میبینم ، نه جدا،ولی خوب واقعیت یه چیز دیگست ...

یکی از دوستام گفت قسمتو ما با کارامون میسازیم.. الکی کارای بدمونو تقصیر خدا نندازیم.. این حرف خیلی به دلم نشست .. با همه ی غصه هاایی که توش مخفی شده..

دلم هم از این حرف گرفت هم یه جورایی آرومم کرد...

دلم گرفت از اشتباهی که کردم..که باعث شدم همه چیزم ازم جدا شه..

آروم شدم چون دیگه خسته شدم انقدر به خودم گفتم کار قسمت بود..

حالا  با اینکه خیلی سخته باورش ولی میتونم بگم دوسم نداشت ، حتی به اندازه ی یه بخشش ..

یه جا خوندم که میگفت :اگه کسی نبخشیدت فکر نکن اشکال از بزرگی گناه تو بوده...بدون از کوچیک دل اون که نتونسته گناه تورو ببخشه..

دوست داشتم تو این وبلاگ از شادی هام و خوشی هام با اون بنویسم ولی خوب نشد .. ولی ای کاش مـــــــــــــــیـــــــــــشــــــــــــــــــد..

خسته ام از این زندگی ...حالم از زندگیم به هم میخوره ... حتی از خودم ..

خدایا محتاجتم :(:(:(:(

 

28/11/89            00:58




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 89 بهمن 28 :: 12:59 صبح :: توسط : I-MaD

http://www.thesugarband.co.uk/j0440294.jpg

دیروز ولنتاین بود .. من بدون اون کسی بودم که 3 سال واسه داشتنش از همه چیزم گذشتم ...

دیروز روز عشق بودو من جدا از عشقم بودم ...

تو خونه بودمو زار میزدم از نبودش ..

پیش خدا شکایت میکردم..

که چرا رفت؟؟..

تنهایی بد دردیه .. نبود اون کسی که دوسش داری ..

امید وارم هیچ کس تنها نشه حتی . . .

با همه اینا ولنتاینت مبارک عشق من .. هر جا با هرکی هستی خوش باشی ..::x:x:x:x

http://www.madebyrebecca.com/CandyPress/ProdImages/Valentine_Bear=SKU_816023Large.jpg


26/11/89                23:25




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 بهمن 26 :: 11:25 عصر :: توسط : I-MaD

سلام

شد 17 روز..

دیگه روز شماری واسه برگشتش فایده نداره..چون دیگه بر نمیگرده :(:(:(

دلم خیلی گرفته .. بیشتر از قبل .. هی نشون میدم خوبم، خوشحالم ولی تو خودم خیلی داغونم ..

خیی شکستم .. خیلی بیقرارم..

به همه میگم دیگه نمیخوام برگرده ولی تو دلم همه چیز برعکسه..

میدونم اگه یه روز ببینمش یا اگه یه روز صداشو بشنوم بیشتر از الان بیقرارش میشم ..

یکی از دوستام قبل این ماجرا میگفت اون که انقدر اذیتت میکنه بجای اینکه ازش زده بشی بیشتر عاشقش میشی؟

یکی دیگه از دوستام میگفت خیلی احمقی، اون که اینقدر تورو از خودش رونده بازم عاشقشی!

بعد اون منو عشقمو دوست داشتنمو باور نداشت ..

میدونم زده شده بود ..میدونم خسته بود .. طاقت موندن نداشت ..

دل من هر روز بیشتر وابسته و عاشق میشد .. وقتی باهاش حرف میزدم یا میدیدمش جون میگرفتم ..

نمیدونم اون تو دلش چی میگذشتو چی میگذره ..

همه گفتن صبر کن ..فرصت بده بهش .. ولی نشد ، بر نگشت ...

شاید به قول همه مصلحت همین بوده ...

اااااااااا ه ه ه ه ه ه ... گوشم پر از این حرفا ..

امشب بغض تو گلوم نمی ترکه ... سرم درد میکنه ...

دعا کنین تحمل کنم .. بتونم طاقت بیارم ..خیلی سخته دارم زجر میکشم.. هیچکس نمیفهمه ..

 ای کاش میشد این وب و میخوند .. ای کــــــــــــــــــــــاش

اون هیچ وقت این وب و نمیخونه و حرفای دلمو نمیدونه ..

خـــــــــــــــدایا حالا که ازم گرفتیش لااقل تحملشو بده ..

 

26/11/89                           23:05

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89 بهمن 26 :: 11:6 عصر :: توسط : I-MaD
<   <<   6   7   8   9   >   
درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 92193